یه روزی یکی بهم گفت کاش قلب آدمها روی صورتشون بود... اون روز منظورش رو نفهمیدم... به نظرم خنده دار ترین حرف دنیا اومد... اما اون توی دلش چیزی بود که من نمی فهمیدم... در دنیای خودم غرق بودم... هنوز برای عشق آماده نبودم... دست به هر کاری زد که من بفهمم ... اما انگار فرسنگها با هم فاصله داشتیم... دلش شکست... من دلش رو شکستم... اون رفت و دیگه هیچوقت ندیدمش... تا اینکه نوبت من هم رسید... عاشق شدم... اما اون ندید ... نفهمید... هر کاری کردم... دلم میخواست درون قلبم... چیزی که توش هست رو ببینه... اما نخواست ... ندید... آماده نبود... دلم رو شکست و رفت... چه رسمی داره این دوره زمونه؟؟
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1